حرف دل ...

در این بازار گرم نا امیدی به فریادم رسی با چه امیدی

حرف دل ...

در این بازار گرم نا امیدی به فریادم رسی با چه امیدی

یاری که مرا کرده فراموش

یاری که مرا کرده فراموش ، تویی تو
با مدعیان گشته هم آغوش ، تویی تو
صد بار بنالم من و آن یار که یک بار
بَر ناله ی زارم نکند گوش ، تویی تو
در کوی غمت خوار منم ، زار منم من
در چشم دلم نیش تویی‌، نوش تویی تو
مارند خرابیم و تویی میر خرابات
ما اهل خطاییم و خطاپوش ، تویی تو
مدهوشی و مستی نه گناه دل زار است
چون هوش ربای دل مدهوش ، تویی تو
خون می خوری و لب به شکایت نگشایی
همدرد من ای غنچه ی خاموش ، تویی تو
صیدی که تو را گشته گرفتار ، منم من
یاری که مرا کرده فراموش ، تویی تو
آغوش رهی بهر تو خالی چو هلال است
از آی که شایسته ی آغوش ، تویی تو
« رهی معیری »

نظرات 1 + ارسال نظر
بهار شنبه 24 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 09:04 ق.ظ http://nashenase-hamdel.blogsky.com

شعرای رهی خیلی قشنگن.
یادمه یه بنده خدایی می گفت قراره همه چیز و عوض کنه و اونچه رو که باید فراموش کنه ولی انگار زده زیر حرفاش.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد