حرف دل ...

در این بازار گرم نا امیدی به فریادم رسی با چه امیدی

حرف دل ...

در این بازار گرم نا امیدی به فریادم رسی با چه امیدی

تقدیم به اشکهایی که غرورشان شکست

تقدیم به اشکهایی که غرورشان شکست
ای که شبهای بارانی در کوچه های ذهنم پرسه می زنی
از پنجره کلماتم بر واژه های سوزان دلم می گذری
و مرا در پاییز تنهایی رها می کنی
بی انکه از چشمان نمناکم خبری بگیری
نظرات 3 + ارسال نظر
مرتضی پنج‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 04:45 ق.ظ http://gvan.blogsky.com

سلام محمدجان آموزش راادامه دادم اگردوست داشتی برنامه من رابه دوستانت معرفی کن. وقتی کسی ازاشگ سخن می گوید نمی دانم چرا چشمهایم همیشه آماده باریدن است.اگربدانم ازکدام دیاری بعدازآموزش یک دعوت تمرینی داریم . تشکرازحضورت

ساینا پنج‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 07:20 ب.ظ http://chakavaketanha.blogsky.com

سلام محمد عزیز
نمی دونم چرا مجبور شدم چند بار این پست زیبا را بخوانم تا بفهمم !!؟
وبعد از خواندن اش این جملات تو ذهنم نقش بست !
.
و چشمان نم ناکم برای عابری اشک می ریزد که برای آخرین بار هم از کوچه ی پاییزی دلم گذر کرد
بی آن که اشک های یخ زده ام را لمس کرده باشد !
و حالا من ماندم و چشم های بارانی و کوچه پاییزی که یادآور حضور اوست !!!
.
خوب زیاد جدی اش نگیر ...همین جوری تو ذهنم نشست و برات نوشتم
موفق باشی

گل بانو یکشنبه 9 دی‌ماه سال 1386 ساعت 07:50 ب.ظ http://yase-ghamgin.blogfa.com

وای تو واسه همث پست های من مطلب گداشتی خیلی خیلی خیلی ممنونم که این همه وقت گذاشتی مگه دنبال این شعر می گشتی ؟ شرح پریشانی من؟ به هر حال ممنونم

اره دنبال این شعر می گشتم بعد با یه عاله مطلب قشنگ مواجه شدم بعد دلم نیومد بذارم و برم اره
همشو دوست داشتم پس برا همش نظر گذاشتم
به امید دیدار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد