من که تسبیح نبودم،تومراچرخاندی
مشت برمهره تنهایی من پیچاندی
مهردستان تودنبال دعایی می گشت
بارها دور زدی ذهن مرا گرداندی
ذکرهاگفتی وبرگفته خودخندیدی
ازهمین نغمه تاریک مرا ترساندی
برلبت نام خدابود- خدا شاهد ماست
برلبت نام خدابود ومرا رقصاندی
دست ویرانگر تو عادت چرخیدن داشت
عادتت را به غلط چرخه ایمان خواندی
قلب صدپاره ی من مهره ی صددانه نبود
تو ولی گشتی واین گمشده را لرزاندی
جمع کن: رشته ایمان دلم پاره شدست
من که تسبیح نبودم ،تومرا چرخاندی
سلام وبلاگت عا لی بود خسته نبا شی امیدوارم موفق باشی و هر روز بهترو بهتر بشه پیروز باشی و پاینده
ممنون از اومدنت
سلام دوست گرامی . حالا که توشعرت نمییاد ماشعرمون آمد.
بیادرصبحگاهان بین صفای کوهساران را
تماشای بهاران ونسیم جویباران را
باوج قله های کوههابایدسفرکردن را
که تابینی درآن بالای بالانوردان را
موفق باشی دوست من آقا محمد . موضوعی که گفتی را برات میل می زنم
سلام اقا مرتضی
هم زیبا بود هم عالی
قربون شما
به امید دیدار