حرف دل ...

در این بازار گرم نا امیدی به فریادم رسی با چه امیدی

حرف دل ...

در این بازار گرم نا امیدی به فریادم رسی با چه امیدی

چنان دل کندم از دنیا

چنان دل کندم از دنیا
که شکلم شکل تنهاییست
ببین مرگ مرا در خویش
که مرگ من تماشاییست
مرا در اوج میخواهی
! تماشا کن! تماشا کن
دروغین بودم از دیروز
مرا امروز حاشا کن
در این دنیا که حتی ابر
نمیگرید به حال من
همه از من گریزانند
تو هم بگذر از این تنها
فقط اسمی به جا مانده
از آنچه بودم و هستم
دلم چون دفتری خالی
قلم خشکیده در دستم
شگفتا از عزیزانی
که هم آواز من بودند
به سوی اوج ویرانی
پل پرواز من بودند
گره افتاده در کارم
به خود کرده گرفتارم
به جز در خود فرو رفتن
چه راهی پیش رو دارم
رفیقان یک به یک رفتند
مرا با خود رها کردند
همه خود درد من بودند
گمان کردم که هم دردند
نظرات 6 + ارسال نظر
رویای خاکستری پنج‌شنبه 18 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 06:49 ق.ظ http://www.royayekhakestary.blogsky.com

عشق است ٬ داریوش.
سلام عزیزم
خیلی توپ بود.
صبح خوبی داشته باشی
موفق باشی

مونا شنبه 20 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:50 ب.ظ

دوممممممممممممممممممودیدی دوم شدم خیلی قشنگه بود بابا کمی تحویل.شوخی کردم. اپ کردم منتظرتما..درپناه اووو...

نیما یکشنبه 21 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 11:40 ق.ظ http://www.thedawnisclose.blogsky.com/

مرسی محمد جان.
حتماً می نویسم.
مرسی که سر زدی بهم.
ضمناً این شعر هم فوق العاده زیبا بود.

نقطه نویس ۱۷ ساله از تهران دوشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 01:40 ق.ظ http://noghenevis.blogsky.com

فقط اسمی به جا مانده
از آنچه بودم و هستم!!!
...
امضا : نقطه نویس ۱۷ ساله از تهران

نقطه نویس ۱۷ساله از تهران دوشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 04:09 ق.ظ http://noghtenevis.blogsky.com

مرسی...
ما که هنوز هستیم...
کهولت سنه دیگه...اشتباه تایپیم رو برده بالا!!!
یاد ساینا بخیر...
...
بگذار این‌چنین بشناسد مرد
در روزگار ِ ما
آهنگ و رنگ را
زیبایی و شُکوه و فریبنده‌گی را
زنده‌گی را.
حال آن‌که رنگ را
در گونه‌های زرد ِ تو می‌باید جوید، برادرم!
در گونه‌های زرد ِ تو
وندر
این شانه‌ی برهنه‌ی خون‌مُرده،
از همچو خود ضعیفی
مضراب ِتازیانه به تن خورده،
بار ِ گران ِ خفّت ِ روح‌اش را
بر شانه‌های زخم ِ تن‌اش بُرده!
حال آن‌که بی‌گمان
در زخم‌های گرم ِ بخارآلود
سرخی شکفته‌تر به نظر می‌زند ز سُرخی لب‌ها
و بر سفیدناکی این کاغذ
رنگ ِ سیاه ِ زنده‌گی دردناک ِ ما
برجسته‌تر به چشم ِ خدایان
تصویر می‌شود...

هی!
شاعر!
هی!
سُرخی، سُرخی‌ست:
لب‌ها و زخم‌ها!
لیکن لبان ِ یار ِ تو را خنده هر زمان
دندان‌نما کند،
زان پیش‌تر که بیند آن را
چشم ِ علیل ِ تو
چون «رشته‌یی ز لولو ِ تر، بر گُل ِ انار» ـ
آید یکی جراحت ِ خونین مرا به چشم
کاندر میان ِ آن
پیداست استخوان;
«شاملو‌»
...
امضا : نقطه نویس ۱۷ساله از تهران

خواهش می کنم
اره ولی ای کاش دوباره می دیدیمشان تا دیدار ها تازه می شد
حقیقت دلمون براش تنگ شده
برای مهربونیاش و ...
یا اون دوست بخیر

موج پنج‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 02:25 ب.ظ

سلام ببخشید این کدوم آلبوم داریوشه؟

سلام
شرمنده نمی دونم
به امید دیار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد