حرف دل ...

در این بازار گرم نا امیدی به فریادم رسی با چه امیدی

حرف دل ...

در این بازار گرم نا امیدی به فریادم رسی با چه امیدی

حسرت

من یادگار درخت خشکیده زمانم
من تنها مانده از تعبیر حسرت های شبانه ی غریبه ام
حسرت با تو بودن بر روی قلبم خانه کرده
در انتظارانی که پیشم بیایی
در انتظارانم که عشقم بمانی
تنها سکوت، در پس سوالهای پی درپی ام می آید
تنها اشک بعد از نامه های هجرانت می بارد
در خشش نگاهت همیشه ماندنی ست
عطش رسیدن به تو مرا از روزگار رها کرده
تو آنی که لحظه ای صدای نفست به اندازه ی تمام عمر می ارزد
تو آنی که دیدن چشمانت برایم تسکین دهنده است
ای ترنم بهاری گریه کن بگو
از لحظه ی هجران از سرنوشت از طبیعت دل مرده ی روزگار
از آن بگو که غریبانه ترک شد
از آن بگو که مظلومانه محو گردید

هر لحظه و ساعت زندگی در حال تغییر است

778365ukghi0gcnz.gif727906wrmyfe6o17.gif778365ukghi0gcnz.gif
هر لحظه و ساعت زندگی در حال تغییر است زندگی گاهی سایه و گاهی آفتاب است پس هر لحظه تا جایی که میتوانی زندگی کن چون لحظه ای که وجود دارد شاید فردا نباشد کسی که تو را از صمیم قلب بخواهد به سختی در دنیا پیدا میشود پس چنین انسانی اگر جایی هست فقط اوست که از همه بهتر است پس تو آن دست را بگیر چون آن مهربان شاید فردا نباشد پس هر لحظه تا میتوانی زندگی کن چون لحظه ای که وجود دارد شاید فردا نباشد برای استفاده از سایه ی پلکهای تو اگر کسی نزدیک تو آمد اگر صد هزار بار هم مواظب قلب دیوانه ی خود باشی باز هم قلب تو به تپش در خواهد آمد ولی فکر کن این لحظه ای که هست داستان آن شاید فردا نباشد
778365ukghi0gcnz.gif727906wrmyfe6o17.gif778365ukghi0gcnz.gif

با تو هستم ای غریبه ...

با تو هستم ای غریبه ...
آشنایم می شوی ؟ ...
آشنای گریه های بی ریایم می شوی ؟ ...
من تمام درد باران را خودم فهمیده ام ...
مثل باران آشنای بی صدایم می شوی ؟ ...
روزگار، این روزگار بی خدا تا زنده است ...
ای غریبه آشنا ، آشنایی با خدایم می شوی ؟ ...
من که شاعر نیستم شکل غزل را می کشم ...
رنگ سبز دلنشین صفحه هایم می شوی ؟ ...
ای غریبه فقط سبز و باشکوه و دلخوشی ...
همسرای خنده های با صفایم می شوی ؟ ...
بوی غربت می دهد این لحظه های بی کسی ...
با تو هستم ای غریبه آشنایم می شوی ؟ ...

بر سنگ مزار الا ، ای رهگذر ! منگر ! چنین بیگانه بر گورم

بر سنگ مزار الا ، ای رهگذر ! منگر ! چنین بیگانه بر گورم چه می خواهی ؟ چه می جویی ، در این کاشانه ی عورم ؟ چه سان گویم ؟ چه سان گریم؟ حدیث قلب رنجورم ؟ از این خوابیدن در زیر سنگ و خاک و خون خوردن نمی دانی ! چه می دانی ، که آخر چیست منظورم تن من لاشه ی فقر است و من زندانی زورم کجا می خواستم مردن !؟ حقیقت کرد مجبورم چه شبها تا سحر عریان ، بسوز فقر لرزیدم چه ساعتها که سرگردان ، به ساز مرگ رقصیدم از این دوران آفت زا ، چه آفتها که من دیدم سکوت زجر بود و مرگ بود و ماتم و زندان هر آن باری که من از شاخسار زندگی چیدم فتادم در شب ظلمت ، به قعر خاک ، پوسیدم ز بسکه با لب محنت ،‌زمین فقر بوسیدم کنون کز خاک غم پر گشته این صد پاره دامانم چه می پرسی که چون مردم ؟ چه سان پاشیده شد جانم ؟ چرا بیهوده این افسانه های کهنه بر خوانم ؟ ببین پایان کارم را و بستان دادم از دهرم که خون دیده ، آبم کرد و خاک مرده ها ، نانم همان دهری که بایستی بسندان کوفت دندانم به جرم اینکه انسان بودم و می گفتم : انسانم ستم خونم بنوشید و بکوبیدم به بد مستی وجودم حرف بیجایی شد اندر مکتب هستی شکست و خرد شد ، افسانه شد ، روزم به صد پستی کنون ... ای رهگذر ! در قلب این سرمای سر گردان به جای گریه : بر قبرم ، بکش با خون دل دستی که تنها قسمتش زنجیر بود ، از عالم هستی نه غمخواری ، نه دلداری ، نه کس بودم در این دنیا در عمق سینه ی زحمت ، نفس بودم در این دنیا همه بازیچه ی پول و هوس بودم در این دنیا پر و پا بسته مرغی در قفس بودم در این دنیا به شب های سکوت کاروان تیره بختیها سرا پا نغمه ی عصیان ، جرس بودم در این دنیا به فرمان حقیقت رفتم اندر قبر ، با شادی که تا بیرون کشم از قعر ظلمت نعش آزادی

من عشق را دیدم ـ

778365ukghi0gcnz.gif727906wrmyfe6o17.gif778365ukghi0gcnz.gif

 من عشق را دیدم ـ
احساس را دیدم
و خودم را در آئینه تو!
چه پوچ بودم و زشت!
و تو را درآئینه خود!
چه سلیس بودی و روان!

آه صد افسوس
که من با تو تر نشدم
کاش باران زده بود
تا نگاه خیس باران زده ات را
فرو می بردم در دل
و صعود می کردم در شور!

من طرحی از روی تو را
با خود برده بودم به خیالم!
که اگر شبی ماه نبود
من پای در تاریکی شب نگذارم.
من نمیرم .
من .....آه!

778365ukghi0gcnz.gif727906wrmyfe6o17.gif778365ukghi0gcnz.gif

تنها سلام اولست که معنای در خور دارد

با یک شکلات شروع شد من یک شکلات گذاشتم تو دستش اونم یک شکلات گذاشت تو دستم من بچه بودم اونم بچه بود سرمو بالا کردم سرشو بالا کرد دید که منو میشناسه خندیدم گفت دوستیم؟ گفتم دوست دوست گفت تا کجا؟ گفتم دوستی که تا نداره گفت تا مرگ خندیدمو گفتم من که گفتم تا نداره گفت باشه تا پس از مرگ گفتم: نه نه نه نه تا نداره گفت: قبول تا اونجا که همه دوباره زنده میشن یعنی زندگی پس از مرگ باز هم با هم دوستیم؟ تا بهشت تا جهنم تا هر جا که باشه منو تو با هم دوستیم خندیدمو گفتم تو براش تا هر جا که دلت می خواد یک تا بزار اصلا یک تا بکش از سر این دنیا تا اون دنیا اما من اصلا براش تا نمیزارم نگام کرد نگاش کردم باور نمیکرد می دونستم اون می خواست حتما دوستیمون یک تا داشته باشه دوستی بدون تا رو نمیفهمید !! گفت بیا برا دوستیمون یک نشونه بزاریم گفتم باشه تو بزار گفت شکلات باشه؟ گفتم باشه هر بار یک شکلات میزاشت تو دستم منم یک شکلات میزاشتم تو دستش باز همدیگرو نگاه میکردیم یعنی که دوستیم دوست دوست من تندی شکلاتامو باز میکردم میزاشتم تو دهنم تندو تند می مکیدم میگفت شکمو تو دوست شکموی منی وشکلاتشو میزاشت توی یک صندوقچه کوچولوی قشنگ میگفتم بخورش میگفت تموم میشه می خوام تموم نشه برا همیشه بمونه صندوقچش پر از شکلات شده بود هیچکدومشو نمی خورد من همشو خورده بودم گفتم اگه یک روز شکلاتاتو مورچه ها بوخورن یا کرمها اون وقت چی کار میکنی؟ میگفت مواظبشون هستم میگفت می خوام نگهشون دارم تا موقعی که دوستیم و من شکلاتمو میزاشتم تو دهنمو می گفتم نه نه نه نه تا نه دوستی که تا نداره !! یک سال دو سال چهارسال هفت سال ده سال بیست سالش شده اون بزرگ شده من هم بزرگ شدم من همه شکلاتامو خوردم اون همه رو نگه داشته اون اومده امشب تا خداحافظی کنه می خواد بره اون دور دورا میگه میرم اما زود برمیگردم من که میدونم اون بر نمیگرده یادش رفت به من شکلات بده من که یادم نرفته شکلاتشو دادم تندی بازش کرد گذاشت تو دهنش یکی دیگه گذاشتم تو اون دستش گفتم بیا این هم اخرین شکلات برای صندوقچه کوچولوت یادش رفته بود یک صندوقچه داره برا شکلاتاش هر دوتا رو خورد خندیدم میدونستم دوستی اون تا داره اما دوستی من تا نداره مثل همیشه خوب شد همه رو خوردم اما اون هیچ کدوم رو نخورده حالا با یک صندوقچه پر از شکلاتهای نخورده چی کار میکنه؟

هرچه باشد این هم سهم ماست از زندگی!!!!!

کاش قلبم درد پنهانی نداشت

امروز یه روز دیگس یکی از اون روزا که هیچ قت دوست نداشتم چشمم به جمالش کور گردد ولی مثل اینکه این ارزوی محال است و باید در این گیر و دار امتحانات میزبان همچین روز نحسی باشم ایراد نداره این نیز بگذرد