من عشق را دیدم ـ
احساس را دیدم
و خودم را در آئینه تو!
چه پوچ بودم و زشت!
و تو را درآئینه خود!
چه سلیس بودی و روان!
آه صد افسوس
که من با تو تر نشدم
کاش باران زده بود
تا نگاه خیس باران زده ات را
فرو می بردم در دل
و صعود می کردم در شور!
من طرحی از روی تو را
با خود برده بودم به خیالم!
که اگر شبی ماه نبود
من پای در تاریکی شب نگذارم.
من نمیرم .
من .....آه!
سلام
شروع به کار وبلاگ گلایه ها.
با آرزوی موفقیت.
سلام.خوبی؟
شعر خیلی قشنگی بود. راستی جواب نظر قبلیتو توو وبلاگ خودم حتما بخون. مرسی
سلام محمد
حالت چطوره؟ خوبی؟
با امتحانات چطوری؟
«در پی آرامش
کاش سرم را بردارم
برای هفته ای در گنجینه ای بگذارم و قفل کنم
در تاریکی یک گنجینه خالی...»
این رو حالا دیدم٬ چقدر قشنگ و با معنیه.
بعد از مدت ها دوباره آپ کردم. تو هم دومین نفری هستی که دارم دعوت می کنم. منتظرت هستم
به امید دیدار
من دیر دیر می آیم یا تو زود زود می نویسی؟!!
**سلام **
**سلام **
**سلام**
**من آپم بیا**
**منتظرتم**
**زود باش**
شعر زیبایی بود
سلام دوباره بیا به وبلاگم توی قسمت سوالات شرکت کن
سلام
منظورم همونه که نوشتم امروز روز جهانیه فضولیه اگر سوالی داری بپرسید