حرف دل ...

در این بازار گرم نا امیدی به فریادم رسی با چه امیدی

حرف دل ...

در این بازار گرم نا امیدی به فریادم رسی با چه امیدی

بر سنگ مزار الا ، ای رهگذر ! منگر ! چنین بیگانه بر گورم چه می خو

بر سنگ مزار الا ، ای رهگذر ! منگر ! چنین بیگانه بر گورم چه می خواهی ؟ چه می جویی ، در این کاشانه ی عورم ؟ چه سان گویم ؟ چه سان گریم؟ حدیث قلب رنجورم ؟ از این خوابیدن در زیر سنگ و خاک و خون خوردن نمی دانی ! چه می دانی ، که آخر چیست منظورم تن من لاشه ی فقر است و من زندانی زورم کجا می خواستم مردن !؟ حقیقت کرد مجبورم چه شبها تا سحر عریان ، بسوز فقر لرزیدم چه ساعتها که سرگردان ، به ساز مرگ رقصیدم از این دوران آفت زا ، چه آفتها که من دیدم سکوت زجر بود و مرگ بود و ماتم و زندان هر آن باری که من از شاخسار زندگی چیدم فتادم در شب ظلمت ، به قعر خاک ، پوسیدم ز بسکه با لب محنت ،‌زمین فقر بوسیدم کنون کز خاک غم پر گشته این صد پاره دامانم چه می پرسی که چون مردم ؟ چه سان پاشیده شد جانم ؟ چرا بیهوده این افسانه های کهنه بر خوانم ؟ ببین پایان کارم را و بستان دادم از دهرم که خون دیده ، آبم کرد و خاک مرده ها ، نانم همان دهری که بایستی بسندان کوفت دندانم به جرم اینکه انسان بودم و می گفتم : انسانم ستم خونم بنوشید و بکوبیدم به بد مستی وجودم حرف بیجایی شد اندر مکتب هستی شکست و خرد شد ، افسانه شد ، روزم به صد پستی کنون ... ای رهگذر ! در قلب این سرمای سر گردان به جای گریه : بر قبرم ، بکش با خون دل دستی که تنها قسمتش زنجیر بود ، از عالم هستی نه غمخواری ، نه دلداری ، نه کس بودم در این دنیا در عمق سینه ی زحمت ، نفس بودم در این دنیا همه بازیچه ی پول و هوس بودم در این دنیا پر و پا بسته مرغی در قفس بودم در این دنیا به شب های سکوت کاروان تیره بختیها سرا پا نغمه ی عصیان ، جرس بودم در این دنیا به فرمان حقیقت رفتم اندر قبر ، با شادی که تا بیرون کشم از قعر ظلمت نعش آزادی

فقط سلام


نمی دونم چرا دوست ندارم چیزی بنویسم ولی بلاخره یهروز میرسه که کلی می نویسم
یه چیز جالب اگر یادتون باشه اولای نویسندگی اینجا قرار بود برا کنکور بخونم خوب اواسط کار بود که وسوسه های بچه ها به بار نشست و مارو از این ازمون منصرف کردن و ماهم رها کردیم تا یک هفته ای مونده بود به کنکور که بادیدن ابجیم موقع خوندن کتب کنکور منم تحریک شدم شروع به خوندن کنم قبولی برام مهم نبود ولی فقط چون تو شرایط روحی خوبی نبودم سرگرمی خوبی برام بود و تونست یک هفته ای رو برام پر کنه ولی امروز با نتیجه ای که دیدم کلی حیرت زده شدم قبولی تو کنکور اونم همه موراردی که انتخاب کرده بودم امروز شاخ در اوردم
حالا این در حالی یه که امسال برا ارشد می خونم حالا موندم انتخاب رشته کنم یا نه نمی دونم شاید بشه که بشه شایدم نه
خوب می بینمتون تا یه روز دیگه