حرف دل ...

در این بازار گرم نا امیدی به فریادم رسی با چه امیدی

حرف دل ...

در این بازار گرم نا امیدی به فریادم رسی با چه امیدی

سلام به همه اره برگشتم با یه دل پر خون!!!!!!!!!!

دوست دارم از این به بعد اینجا بنویسم نمی دونم چرا ولی می دونم اینجا گورستان خاطرات منه خاطراتی که یه وقتای عذابم میده و گاهی از خنده روده برم می کنه اینجا محل خودم بودنه ژس دوباره بر می کردم
بس سلااااااااااااااااااااااااام 

ای کاش ...

کاش آن زمان که عشق در خانه قلب هامان رخنه می کرد اول اجازه می گرفت!.

کاش آن زمان که قلب تندتر می تپید اول از عقل فرمان می گرفت.

کاش آن زمان که نفرت به بارگاه قلبت هجوم می آورد از اشک من شرم داشت.

کاش آن زمان که می رفتی خاطره ی نگاه پر تمنایت را با خود می بردی.

کاش لحظه ای جای من بودی تا تلخی عشق و تنهایی را حس کنی.

کاش کوچک تر از آن بودم که در اقیانوس چشمانت غرق در احساس وجود شوم.

و ای کاش ... می فهمیدی دلخوش کردن به رد پای گنجشکان یعنی انتظار...

حالا !!!!!!!!!!!!!!!

حالادیگرمدتی ست که صبح ها

به شوق دیدن تو از خواب برنمی خیزم

چون می دانم تو رفته ای و این

تننها چیزی است که از نبود تو فهمیده ام

توهم بجز اندکی بهانة ساده

دلیلی برای رفتنت نیاوردی

چه زود فراموش کردی

آن همه خاطره و قول وقرار را

من هنوز نیمیدانم چرا؟

خوب می دانی دوروغ نمیگویم

خوب می دانی که من بارها و بارها

برای تو زمزمه کرد بودم

دوستت دارم را

اماهمیشه این کلام من

 در سکوت های تو انعکاس پیدا می کرد و بی جواب برمی گشت

من هنوز نمیدانم چرا؟

مدام حرف از دل بستگی می زدی وگریه می کردی

من هم از صبوری و دریا و طوفان می گفتم و

ساحل را نشانت می دادم

من اعتراف میکنم که :

بعضی وقتا
میدونی یه چیزی هست ...
اما نمیدونی چقدر تو مخته
نمیدونی چقدر درگیر و وابسته ی اونی
نمیدونی که دقیقا چقدر داره عذابت میده
نمی دونی
احساس نمی کنی که چطور روحت داره خورده میشه
احساس نمی کنی که این مسئله چقدر داره لهت میکنه
نمیدونی چطور داره پیرت میکنه
یه موقعی
وقتی یه اتفاقی میفته
تازه میفهمی چقدر درگیری
چــــــــــــــــــــــــــقـــــــــــــــــدر
می فهمی؟
پیر شدنت رو احساس میکنی
صدای خوردن سوهان رنج و عذابو به استخونت حس میکنی
خورده شدنتو ، تموم شدنتو حس میکنی
مثل الان
خوب بودم ...
و نمی دونستم چقدر درگیرم
اما ...
الان بد درگیریم رو حس میکنم
آلوده ی آلوده ام

حرف دیروز

سلام بچه ها
دیگه طاقت ندارم بیش از همیشه داغونم و بیش از همیشه بی قرار اینجا اومدنم به جز اینکه منو بیشتر به هم میریزه چیز بیشتری برا من نداره
در یک کلام این اهنگ همه حرف منو با صدای بلند فریاد می زنه همه شمارو یکی یکی به خونه جدید دعوت می کنم البته به یه کنم تاخیر تا شاید ...
و یه چیز دیگه که داره تبدیل به عقده میشه این روزا خدام با ما سر لجه نمی ذاره راحت باشم نمی ذاره فراموش کنم اون چیزی رو که باید فراموش کنم
امشب خریتی کردم که تا امروز نمونشو مرتکب نشده بودم شاید دلیلش زیاد اعتماد داشاتن به خودم بود شایدم  . نمی دونم فقط می دونم خریت بود
دیگه بسه خدا حافظ همین حالا
شاید روزی حرف دل دوباره رونق بگیره

خدا حافظ همین حالا،همین حالا که من تنهام
خداحافظ به شرطی که بفهمی تر شده چشمام
خداحافظ کمی غمگین،به یاد اون همه تردید
به یاد آسمونی که منو از چشم تو می دید
اگه گفتم خداحافظ، نه اینکه رفتنت ساده است
نه اینکه می­شه باور کرد دوباره آخر جاده است
خداحافظ واسه اینکه نبندی دل به رویاها
بدونی بی تو و با تو همینه رسم این دنیا

" شبها که بغض می کنی "

      شبها که بغض می کنی دنیا سکوت می کنه

زمان به صفر می رسه زمین سقوط می کنه

شبها که بغض می کنی به مرز مرگ می رسم

به گریه کوچ می کنم ببین چقدر بی کسم

دریایی از آرامشی من طرحی از خروش رود

زیباترین شعر جهان چشمای غمگین تو بود

ما از کدوم ساعت شب درگیر این تولدیم

که دیر به هم رسیدیم و بی وقفه شکل هم شدیم

تو که به غنچه کردن گلای باغچه دلخوشی

از عمق خاکستر شب چگونه شعله می کشی

فرصت بده گریه کنم که بی نهایت عاشقم

فکر گریز از شب و توفان این دقایقم

بگو کجای زندگیم گم شده بودی عشق من

که خاطرات من همه در تو خلاصه می شدن

شبها که بغض می کنی دنیا سکوت می کنه

زمان به صفر می رسه زمین سقوط می کنه

شبها که بغض می کنی به مرز مرگ می رسم

به گریه کوچ می کنم ببین چقدر بی کسم 

سلام بچه ها پاییز ما هم به سر رسید و قراره زمستان سرد و یخ زده از راه برسه شایدم رسیده باشه از امروز اینجه تغییر نام میده و میشه خونه ادم برفی شاید به نظر برسه اینهه سرمه چرا ؟ ولی باید بگم برا رسیدن به بهار پر گل و لاله باید از زمستان سرد و حشن گذر کرد تو زندگی هر ادمی یه فصل سرد هست و این فصل سرمای من

تا یار که را خواهد و میلش به که باشد

می بینمتان

پر برف است امروز

پر برف است امروز
پشت دوش شانه احساس من
پر سرمای دلم
آنسوی مرز تپش های دو چشم
راستی قلب تو با برف چه حسی دارد؟
پولک سر دلش را به کدامین سفرت باخته ای ؟
یادگاری چه برایت داده تا عاشق شوی ؟
عاشق سرمای او
کنج قطب انتظار
دست تنها
پارویی از رنگ غم
زندگیمان پر برف
پر آدم برفی
پر از باران اشک
خاطره می سازد
برف می بارد و برف
منم و شانه مهر
غربت سرد دو بال عاشق
تن و ذهنم ابریست
کوچه هایم برفیست
می روم تا به کسی اندیشم
رد پایش پیداست
پشت پیچ خاطرات دل من
دست در دست نگاه عاشق
عاشق است این دل من
عاشق برف سپید
زیر سقف دست پر مهر خدا
و چه زیباست بلوری از برف
پشت دوش شانه احساس من
و چه شوری دارد
برف بازی با کسی از جنس برف