-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 شهریورماه سال 1388 04:24
سلام بچه ها از این به بعد یه جای جدید می نویسم اگر دوست داشتید به خونه جدید من سر بزنید لطفا با نظ منو خبر کنید به امید دیدار
-
جادوی کلام رو می بینی !!!!!!!!!
دوشنبه 26 مردادماه سال 1388 04:31
یعنی حالم گرفته بود داشتم می ترکیدم ولی از حس و حال خودم چیزی نتونستم بگم چرا شو خودمم نمی دونم شاید چون دوست ندارم که دوست بدارم این حالات رو خوب خوب و خوش و سرحال باشید به امید یدار راستی نظر یادتون نره بعدشم دوست دارم یه سری مباحث رو شروع کنم در زمینه همون لنگیدن یا نلنگیدنه که خیلی برا خودم مهمه وقتی شروع کردم همه...
-
چه بخوای چه نخوای یه جاش باید بلنگه !!!!!!
دوشنبه 26 مردادماه سال 1388 04:27
یه جاییش بالاخره باید بلنگه !!!! چون تو یه جاییت می لنگه !!!! اگر امروزم نلنگه !!!!! فردا بیش تر از امروز می لنگه !!!!!!! پس چه بهتر که همین امروز یه جاییش بلنگه !!!!!!!!!!!!!!!! حالا به نظر شما بهتره کجاش بلنگه ؟؟؟؟؟؟ من که میگم هر جاییش که می لنگه بلنگه به جزخود خودش!!!!!!!!!! آخه هر جاییش که بلنگه میشه درستش کرد به...
-
به کجا چنین شتابان !!!!!!!!!!!!!!۱
دوشنبه 26 مردادماه سال 1388 04:22
سلام به همه من جمله خودم کلی وقته با خودم خلوت نکرده بودم حتی فرصت نشده به خودم فکر کنم چه برسه به اینکه بخوام با خودم حرف بزنم !!!!!! اشتباه نکنیدنه دیونه شدمه و نه خل و چل ولی دوست دارم با خودم یکی دوساعتی رو درست و حسابی گپ بزنم !!!!!!! تا دلم باز شه یک هفته ای بود که مسافرت بودم تو این صفر یه سری چیز رو خوب درک...
-
اخرش یه روزی میزنم به سیم اخر
یکشنبه 11 مردادماه سال 1388 02:38
آرزومه که یه لحظه روبروی من بایستی آخه قلبم نگرونه توی شهری که تو نیستی تو خیال کن آدمای همه دنیا تو یه شهره توی شهر بی تو اما دل من با همه قهره توی شهری که تو نیستی همه جارو غم گرفته هر کجا رفتی صدام کن عزیزم دلم گرفته شدم اون غریبه ای که تو نباشی نمی ارزه دارم از نفس می افتم مثل یک گیاه هرزه
-
زد به سرم ..........
یکشنبه 11 مردادماه سال 1388 01:59
عشق در حیطه فهمیدن ما نیست بیا برگردیم عشق بازیچه این دست ترک خورده ما نیست بیا برگردیم عشق راهی است که بی همرهی خزر به ترکستانست عشق میوه ممنوعه دیروز امروز و فردای هیچستانست
-
خواهم رفت
جمعه 9 مردادماه سال 1388 03:26
آرام و آهسته خواهم رفت به دورها جایی که اثری ازمن نباشد جایی که نفس کشیدن را از یاد خواهم برد در کویری سوزان در انتهای یک قرن درابتدای یک حس در اواسط سرنوشت، من خواهم مرد، معصومانه و پاک در خاکی یخ زده در فصلی دور از گرما، تنها خواهم مرد. مزار خود را سر پناه کبوتران بیآشیانه خواهم ساخت، در زمستان سرد و بی روح، گرمای...
-
هرگزنخواب کورش
پنجشنبه 8 مردادماه سال 1388 00:03
دارا جهان ندارد، سارا زبان ندارد بابا ستاره ای در هفت آسمان ندارد کارون ز چشمه خشکید،البرز لب فرو بست حتی دل دماوند،آتش فشان ندارد دیو سیاه دربند، آسان رهید و بگریخت رستم در این هیاهو،گرز گران ندارد روز وداع خورشید، زاینده رود خشکید زیرا دل سپاهان،نقش جهان ندارد بر نام پارس دریا، نامی دگر نهادند گویی که آرش ما،تیر و...
-
روی دیگه سکه !!!!!!!!!!!!
دوشنبه 5 مردادماه سال 1388 02:55
طبق عادت همیشگی یه سر به دکه روزنامه فروشی زدم پرسیدم اقا جام جم داری گفت اره یه کم گشتم دیدم پیدا نمی کنم گفتم اقا این جام جما رو کجا گذاشتینه گفت اون بیرون دم در رفتم یکی برداشتم یه نگاهی انداختم ببینم ویژه نامه داخلشه آخه من همیشه این روزنامه رو یکشنبه ها میگیرم فقط برخاطر ویژه نامه هاش دیدم بود دست کردم داخل جیبم...
-
به نام حضرت دوست که هر چه دارم از اوست
دوشنبه 29 تیرماه سال 1388 02:04
غُنوده کعبه و اُمّ القری به بستر خواب ولی به دامنِ غارِحرا دلی بیتاب نخفته، شب همهشب، دیده ی خدابینش زِ دیده رفته به دامن، سِرشکِ خونینش که پیک حضرت دادار، جبرئیلِ اَمین عیان به منظر او شد، خطاب کرد چنین: «بخوان به نام خدایی که ربّ ما خَلَق است پدیدآور انسان زِ نطفه و عَلَق است بخوان که رَبّ تو باشد زِ ماسوا اَکرم که...
-
ادم ها دو تا قلب دارند...
دوشنبه 29 تیرماه سال 1388 01:58
قلبی که از بودن آن با خبر است و قلبی که از حضورش بی خبر. قلبی که از آن با خبر است همان قلبی ست که در سینه می تپد همان که گاهی می شکند گاهی می گیرد و گاهی می سوزد گاهی سنگ می شود و سخت و سیاه و گاهی هم از دست می رود... با این دل است که عاشق می شویم با این دل است که دعا می کنیم با همین دل است که نفرین می کنیم و گاهی وقت...
-
چی بگم از کجا بگم ؟؟؟؟؟؟؟
یکشنبه 28 تیرماه سال 1388 05:21
جالبه این وبلاگ هم شده برا خودش یه پا خونه ارواح نه کسی میاد و نه کسی چیزی میگه یه روزی هم اینجا ابو رنگی داشت حالو هوای داشت حس و حالی داشت یه جورای .... بی خیال همین جوریشم دوسش دارم خیلی زیاد فکر کنم اینم یکی از اون رفیقای باشه که هیچ وقت نمو ترک نمی کنه مثل خیلی ها نامرد نیست مثل خیلی ها بی وفا نیست و مثل خیلی ها...
-
یک خط در میان
یکشنبه 28 تیرماه سال 1388 04:43
محبت شدیدی که سابقا ابراز میکردم دروغ وبی اساس بود و در حقیقت نفرت به تو روز به روز زیادتر میشود و هرچه بیشتر ترا میشناسم پستی و وقاحت تو بیشتر در نظرم آشکار میگردد در قلب خود احساس میکنم که ناچارباید از تو دور باشم و هیچگاه فکر نکرده بودم که شریک زندگی تو باشم زیرا ملاقاتهاییکه اخیرا با تو کردم طبیعت و زمانه روح...
-
اس ام اس روز پدر , اس ام اس تولد امام علی
دوشنبه 15 تیرماه سال 1388 15:04
روز پدر رو به بابای خوب دست و دلبازم تبریک میگم (هم اکنون نیازمند یاری سبز شما می باشیم) ——————————————————————- اگه یه مرد تو این دوره زمونه باشه اونم تویی روز مرد مبارک ——————————————————————- حیف حیف که خیلی نامردی. . . . وگرنه روز مردو بهت تبریک میگفتم ——————————————————————- روز مرد رو به مرد راستینی که مقام...
-
شعر زیبا تقدیم به پدران غزیز.
دوشنبه 15 تیرماه سال 1388 15:00
شاعر دنیا، من اگه بودم آغاز شعرم، با کلام پدرم بود تشنه تو صحرا، من اگه بودم آب حیاتم توی دست پدرم بود وای اگه گندم،پوست تنم بود اون که با دستاش، منو می کاشت پدرم بود ریشمو تو خاک اگه می ذاشت پدرم بود پدر جونه، پدر روحه، پدر دینه و ایمونه پدر خسته، پدر بیزار،از این دنیای دیوونه از این دنیای دیوونه از این دنیای دیوونه...
-
وقتی هدف فقط خوشگلی باشه ... !
جمعه 12 تیرماه سال 1388 03:54
من این حرفا حالیم نیست، فقط میخوام خوشگل بشم، همین و بس ! مکان: مطب یک پزشک شخصیت ها: دختر خانو می جوان و یک دکتر دارای دکترای افتخاری از دانشگاه هاروارد در رشته جلبک شناسی دکتر: میدونستید هزینه این عمل چیزی در حدود بودجه یک سال کشور گینه بیسائو هست؟ دخترجوان: بله آقای دکتر بابام بهم قول داده بود اگه کنکور قبول بشم...
-
حرف دل
سهشنبه 26 خردادماه سال 1388 04:33
خسته ام خسته ی خسته از نامهربونیا از بی احساسی ادمایی که جز خوشون کسی رو نمی بینن اگه بلای که سر ما اوردن سر تو هم اوردن اگه از دست این دنیا خسته شدی اگه دیگه نمی خوای وقتی می خوابی چشاتو باز کنی همین جا بمون شاید بتونیم حرف همدیگرو بفهمیم خوش اومدی ..........
-
سلام به همه اره برگشتم با یه دل پر خون!!!!!!!!!!
پنجشنبه 21 خردادماه سال 1388 03:24
دوست دارم از این به بعد اینجا بنویسم نمی دونم چرا ولی می دونم اینجا گورستان خاطرات منه خاطراتی که یه وقتای عذابم میده و گاهی از خنده روده برم می کنه اینجا محل خودم بودنه ژس دوباره بر می کردم بس سلااااااااااااااااااااااااام
-
سلام و خدا حافظ !!!!!!!!!!
شنبه 19 اردیبهشتماه سال 1388 18:27
سلام به همه برو بچ دوست و دوست داشتنی عنوان پر ابهامی گذاشتم سلام یعنی سلام و خدا حافظ یعنی دیگه احتمال اینکه اینجا چیزی بنویسم خیلی کمه البته شاید یه وقتای بیام و بنویسم ولی خوب احتمالش خیلی کمه همینه که ادرس جدید خودمو میذارم که معمولا اونجا اپدیتم بیاین و با امدنتان خوشحالم کنید ادرس اینه همین دیگه کلیک کنید میایین...
-
عشق خودتون رو از یاد نبرید
چهارشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1388 02:44
اون شب وقتی به خونه رسیدم دیدم همسرم مشغول آماده کردن شام است، دست شو گرفتم و گفتم: باید راجع به یک موضوعی باهات صحبت کنم. اون هم آروم نشست و منتظر شنیدن حرف های من شد. دوباره سایه رنجش و غم رو توی چشماش دیدم. اصلا نمی دونستم چه طوری باید بهش بگم، انگار دهنم باز نمی شد. هرطور بود باید بهش می گفتم و راجع به چیزی که...
-
سلام بچه ها
دوشنبه 24 فروردینماه سال 1388 02:05
سلا بههمه برو بچ باحال اینجا و اونجا حا اگر گفتی اونجا کجاست ؟ زحمت نکش خودم میگم اونجا همون جای هست که تو الان نشستی فرقی هم نم کنه که کجا باشه شمال جنوب مشرق مغرب این و دنیااونوردنیا مهم نیست بالاخره هرجا باشه هموجا خوبه یه مدتی نبودم مثل خیلی ها که بعد از یه مدت که میان میرن انگار که از اول نیومد بودن ولی م با خیلی...
-
ده چیزی که امروز به خاطر آنها ناراحتید ولی ده سال دیگر به یادشان
یکشنبه 16 فروردینماه سال 1388 10:57
ده چیزی که امروز به خاطر آنها ناراحتید ولی ده سال دیگر به یادشان هم نخواهید آورد ! ده مورد زیر شاید امروز اهمیت داشته باشند ولی ده سال دیگر آنها را حتی به یاد هم نخواهید آورید : ۱ - غلط املایی در پستی که نوشتید ! ۲ - عوضی ای که امروز تو خیابون موقع رانندگی بهتان فحش داد ! ۳ - لنگه جورابی که وقتی مادر زن تان آمد روی...
-
سال نو جدید
پنجشنبه 6 فروردینماه سال 1388 14:56
به نام خدا خورشید از میعادگاه نخست، باز آغاز سفر میکند؛ سفری که سوغاتش برای زمینیهای منتظر، فرصت دیگری است تا محبت را در گره بین دستهاشان بکارند و دل به استقبال نیکی، آیینه بند ! ان کنند. لبخند خورشید بیجواب نماند وقتی سرک میکشد به این خانه.
-
ژله خون سگ و خوک، در کام مردم خاورمیانه !
سهشنبه 1 بهمنماه سال 1387 15:51
تجارت آزاد در سطح بین المللی، موجب شده است که بازارهای کشورها، منبع درآمد سرشاری برای کمپانیها و کارخانجات بزرگ جهانی شود. در این میان، بازار کشورهای اسلامی به دلیل جمعیتهای میلیونی این کشورها، هدف همیشگی برای شرکتهای خارجی بوده و محصولات خود را به این بازارها روانه میکنند. بازار کشورهای اسلامی، همواره پذیرای...
-
ضیافت آب، شعر و روضه
جمعه 20 دیماه سال 1387 04:11
خواستم بگویم آب، بیت اول محرم است؛ ولی... ناگهان الف، قامتش شکست و گفت: باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟ پاسخش نوشت، مرد خندههای بزمِ عاشقان بُرَیر و گفت: شور نیست؛ شهدی از شهادت است؛ از جناح دشمنان جنایت است؛ از برای دوستان شفاعت است؛ البته برای بنده هم، حور العین جنت است!!! و بعد از این مزاح مشتیانهی بشر،...
-
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
چهارشنبه 18 دیماه سال 1387 05:40
باز این چه شورش است که در خلق عالم است باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است این صبح تیره باز دمید از کجا کزو کار جهان و خلق جهان جمله درهم است گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب کاشوب در تمامی ذرات عالم است گرخوانمش قیامت دنیا بعید نیست این رستخیز عام که...
-
دلی که پر پر می زنه *** همینجا او جون می کنه
دوشنبه 16 دیماه سال 1387 16:01
سلام بچه ها یه کم دلم گرفته بود گفتم بیام اینجا و حالا اومدم و الان دوست دارم یه چیز از خودم بذارم . صبح بود که اینارو نوشتم بعد از خواب گفتم شاید با اومدن اینجا یه کم اروم بگیرم و بعد برم سر درسها آخه خیلی مشکل شدنه امتنحان قبلی رو خوب ندادم یعنی اون نمره ای رو که انتظار داشتم نمی تونم بیارم البته این چیز تازه ای...
-
شاید
پنجشنبه 12 دیماه سال 1387 05:56
سلام بچه ها اره شاید چون هیچ چیز قطعی نیست پس منم میگم شاید تا یه روزی کسی نگه اهای محمد چرا بد قول شدی یه مدت مدید بود نمی شد بیام یه حسی بود ولی قصد کردم دوباره برگردم و دوباره جون بگیرم آخه وقتی با شما ها هستم روزگار بهتر میگذره همین شد که اومدم و همه رو دعوت کردم حالا نوبتی هم باشه نوبت معرفت شماهاست من که وظیفه...
-
در کف مستی نمی بایست داد
چهارشنبه 11 دیماه سال 1387 05:27
دست عشق از دامن دل دور باد! می توان آیا به دل دستور داد؟ می توان آیا به دریا حکم کرد که دلت را یادی از ساحل مباد؟ موج را آیا توان فرمود، ایست! باد را فرمود، باید ایستاد؟ آنکه دستور زبان عشق را بی گزاره در نهاد ما نهاد خوب می دانست تیغ تیز را در کف مستی نمی بایست داد
-
ای کاش ...
سهشنبه 10 دیماه سال 1387 02:33
کاش آن زمان که عشق در خانه قلب هامان رخنه می کرد اول اجازه می گرفت!. کاش آن زمان که قلب تندتر می تپید اول از عقل فرمان می گرفت. کاش آن زمان که نفرت به بارگاه قلبت هجوم می آورد از اشک من شرم داشت. کاش آن زمان که می رفتی خاطره ی نگاه پر تمنایت را با خود می بردی. کاش لحظه ای جای من بودی تا تلخی عشق و تنهایی را حس کنی....