حرف دل ...

در این بازار گرم نا امیدی به فریادم رسی با چه امیدی

حرف دل ...

در این بازار گرم نا امیدی به فریادم رسی با چه امیدی

یه چیز

باد می زد شانه بر زلف سکوت
<< خضر فرخ پی کجا باد و باران را چه شد؟ >>
 افتاب امد کنار در نشست و گریه کرد
<< مهربانی های یاران را چه شد؟ >>
در شلال گیسوان یار دلها خفته اند 
پس کجا رفتند
<< اواز هزاران را چه شد؟ >>
هر ستاره سوخت در این اسمان یادش بخیر
در میان کوچه ؛ خواندی
<< میگساران را چه شد؟ >>
چشم نرگس در فراق چشم تو در خاک خفت
خاک را ؛ اخر چه امد
<< روزگاران را چه شد؟ >>
 در شب ما ؛صبح هرگز برنتابد تابناک
 در کنار هر دریچه
<< تک سواران را چه شد؟ >>
روزگاری جان مان در اتش عشقی بسوخت !
من به خاکستر نشستم
<< هوشیاران را چه شد؟ >>
اسمان ارزومندان چو رنگ شب گرفت
بانگ تلخ گریه امد ؛
<< باد و باران راچه شد؟ >>
در جهان سرد غربت ؛ صد پر پروانه سوخت
پر شکسته ریختند بر خاک
شمع ها خاموش شد ؛ هان
<< گلعذاران را چه شد؟ >>
 موج موی سوگواران در ستیغ شانه خفت
 لاله ها چون دل سیه ماندند ......................

( مهدی اخوان لنگرودی )
من دیگه چیزی نمی گم این شعر همشو گفته

نظرات 51 + ارسال نظر
گل بانو دوشنبه 10 دی‌ماه سال 1386 ساعت 03:16 ب.ظ http://yase-ghamgin.blogfa.com

ایول خسته نبا شی وبلاگت عا لیه عالی

سلام
این نظر لطف شماس
به امید دیدار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد