در این بازار گرم نا امیدی به فریادم رسی با چه امیدی
در این بازار گرم نا امیدی به فریادم رسی با چه امیدی
صفحه به صفحه کو به کو
برگه به برگه کو به کوه
در پی ان خمار روی
عقل و دلم به دست اوی
صدای من گشته خموش
از بر اون عزیز روی
محمد
دوشنبه 1 بهمنماه سال 1386 ساعت 01:09 ب.ظ
درد من پنهانیست
دل من زندانیست
عمر من حیرانیست
فکر من آشوب است
محمد
دوشنبه 1 بهمنماه سال 1386 ساعت 03:50 ق.ظ