حرف دل ...

در این بازار گرم نا امیدی به فریادم رسی با چه امیدی

حرف دل ...

در این بازار گرم نا امیدی به فریادم رسی با چه امیدی

ای کاش ...

کاش آن زمان که عشق در خانه قلب هامان رخنه می کرد اول اجازه می گرفت!.

کاش آن زمان که قلب تندتر می تپید اول از عقل فرمان می گرفت.

کاش آن زمان که نفرت به بارگاه قلبت هجوم می آورد از اشک من شرم داشت.

کاش آن زمان که می رفتی خاطره ی نگاه پر تمنایت را با خود می بردی.

کاش لحظه ای جای من بودی تا تلخی عشق و تنهایی را حس کنی.

کاش کوچک تر از آن بودم که در اقیانوس چشمانت غرق در احساس وجود شوم.

و ای کاش ... می فهمیدی دلخوش کردن به رد پای گنجشکان یعنی انتظار...

نظرات 1 + ارسال نظر
مریم سه‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1387 ساعت 02:51 ب.ظ http://titanic.blogsky.com

سلام من مجبور بودم بی خوابی بگشم چون منتظر کسی بودم
منتظربابام بودم چون مسافرت بود و ساعت ۲ و نیم می رسید البته امتحان هم داشتم ولی خونده بودم راستی امروز امتحان داشتی ؟؟؟ چه طور بود؟؟واسه ی وبلاگم هم بزار بعد از امتحانام
یادم رفت بگم متنی که نوشتی خلی توپه
موفق باشی.....بای بای

سلام
خوب دیگه گاهی این جوریام میشه
امتحانای من از شنبه شروع میشه ولی از اونجای که عادت ندارم شب امتحان همشو بخونم الان دارم می خونم تا قبل از امتحانات یکی دو باری همشونو خونده باشم
ایراد نداره بعد از امتحانات اون ایراد رو رفع می کنیم ولی بعد از امتحانات من که میشه ۲۶ دی اره
لطف داری به قول بچه ها اینم یه حرفی بود از اون اعماق وجود
حالا دیگه ....
خوب به امید دیدار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد