حرف دل ...

در این بازار گرم نا امیدی به فریادم رسی با چه امیدی

حرف دل ...

در این بازار گرم نا امیدی به فریادم رسی با چه امیدی

غزل‌ تبسّم‌

با دلی‌ شکسته‌ رفتم‌ رو به‌ مشرق‌ تبسّم‌
ناگهان‌ رسیدم‌ این‌جا، صبح‌تان‌ به‌ خیر، مردم!
دیشب‌ از شما چه‌ پنهان، سر زدم‌ به‌ کوی‌ مستان‌
گفتم‌ السلام‌ یا خُم‌
ساقی‌ قدح‌ به‌ دستان، خنده‌ زد به‌ روی‌ مستان‌
یعنی‌ اجر می‌پرستان‌ پیش‌ ما نمی‌شود گم‌
عاشق‌ و درازدستی، مستی‌ و سیاه‌مستی‌
آدم‌ و دوباره‌ عصیان، آدم‌ و دوباره‌ گندم؟
عقل، هیزم‌ است‌ هیزم، عشق، آتش‌ است‌ آتش‌
آتش‌ آورید آتش، هیزم‌ آورید هیزم‌

عیدانه

مهربان پروردگارم!

 به پاسداشت مهرورزی تو،

 روزه گرفتیم و اکنون به نماز فطرت،

 پاک میرویم و در آبی رحمتت روح و جان می شوییم و تن پوش آمرزش بر تن می نماییم.

در این لحظه های سبز استجابت،

 شاخه های نخل آرزو را در دست می گیریم و ظهور موعود آخرین را از تو میخواهیم

عید سعید فطر، عید آسودگی از آتش غفلت و رهیدگی از زنجیر نفس، بر میهمانان حضرت حق مبارک باد. 

 عید رمضــــــان آمد و ماه رمضان رفت

صد شوق که این آمد و صد حیف که آن رفت

آره عزیز اینم رفت  می دونی عیب زمان چیه اینه که آرام و بی صدا می گذره بدونه این که متوجه گذر اون بشی یه وقت سر می اندازی که دیگه خیلی دیره هر چه فریاد بزنی دیگه فایده ای ندارد

در اون زمان چیزی که به جای نرسد فریاد است.

میگن هر گلی یه بوی داره پس مراقب باشیم این گلهارو به سادگی از دست ندهیم.

التماس دعا در این روز عزیز از همه عزیزان همراه.

 

اللهم انی اسئلک فیه ما یرضیک

از منزلی دیگر گذشتم

 به تو نزدیک شدم یا دور؟

این است پرسشمان اینک

اکنون کجا ایستاده ایم؟

و نسبتمان با تو چیست؟

راه یا فته ایم یا راه گم کرده ؟

این درست است که مقصد و مقصودمان تو بوده ای

 لیک گفته بو دندمان :

گمان مبرید راه چندان روشن است و هموار که

به راحتی طی طریق توانید کرد.

که اگر چنین بود ، این همه روندگان نارسیده

ـ در حوال جاده ـ این چنین واله و حیران نبودند.

ما نیز چندان که طول راه به قدمهای همت کوتاه می کنیم

در دایره تردیدهای خویش نیز در تردیدیم.

چشمی به حال خود و چشمی به دست یار ـ در نوسانیم در بین خوف و رجا ـ

طمع به رضوان رضایتت بی تابمان می کند و آگاهی مان به رسوای های خویش بی قرار .

باران رضایتت چنان زاینده و آبر کرامتت چنان گسترده که

می شاید در راه رضایت دل به دریا زنیم پا در راه نهیم

و دست به دعا بر آریم , که :

اللهم انی اسئلک فیه ما یرضیک.

آره رمضان امسالم مثل هر سال دیگه داره می گذره و داره میره ، نمی دونم چقد برای ما برکت و خیر داشت .

 

حرفی از اعماق جان

خرم آن روز کزین منزل ویران بروم
راحت جان طلبم وز پی جانان بروم
***
گر چه دانم که بجای نبرد راه غریب
من به بوی سر آن زلف پریشان بروم
***
دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت
رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم
***
چون صبا با تن بیمار و دلی بی طاقت
بهوا داری آن سرو خرامان بروم
***
در ره او  چو قلم گر بسرم باید رفت
با دل زخم کش و دیده گریان بروم
***
نزر کردم گر از این غم بدر ایم روزی
تا در میکده شادان و غزلخوان بروم
***
بهوا داری او ذره صفت رقص کنان
تا لب چشمه خورشید در خشان بروم
***
تازیان را غم احوال گران باران نیست
پارسایان مددی تا خوش و آسان بروم
***
ور چو حافظ ز بیان نبرم ره بیرون
همره کوکبه آصف دوران بروم
***

برداشت آزاد !!!!!!!!!!!!!!!!!

از باغ می برند چراغانیت کنند

تا کاج جشنهای زمستانیت کنند

*****

پوشیده اند صبح تورا ابر های تار

با این بهانه که بارانیت کنند

*****

یوسف به این رها شدن از چاه . دل مبند

این بار می برند که زندانیت کنند

*****

ای گل گمان مکن به شب جشن می روی

شاید به خاک مرده ای ارزانیت کنند

*****

یک نقطه بیش فرق بین رحیم و رجیم نیست

از نقطهای بترس که شیطانیت کنند

*****

آب طلب نکرده همیشه مراد نیست

گاهی بهانه ای است که قربانیت کنند

*****

 خود شعره به اندازه کافی حرف دل رو بیان می کنه .

لازم نیست من با بیان ناقص خودم افکار عزیزان را مشوش کنم .

پس شما رو با شعر تنها میزارم.

نظر یادتون نره!!!!!!!!

بای.

مرگ یک ....

شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد

فریبنده زادو فریبا بمیرد

******

شب مرگ تنها نشیند به موجی

رود گوشه ای دور وتنها بمیرد

******

در آن گوشه آن سال غزل خواند آن شب

که خود در میان غزل ها بمیرد

******

گروهی بر آن اند که که که این مرغ شیدا

کجا عاشقی کرد آنجا بمیرد

******

چو روزی ز آغوش دریا بر آمد

شبی هم در آغوش در یا بمیرد

******

من این نکته گیرم که باور نکردم

ندیدم که قویی به صحرا بمیرد

******

تو در یای من بودی آغوش وا کن

که می خواهد این قوی زیبا بمیرد

 

 

شب استو سکوت است آه استو من

دل دیوانه من بهانه گیر است هنوز
دپرس شده و خمار یار است هنوز
در گاه صحر به قیل وقال است هنوز
زودی تو بیا که دل فکاراست هنوز