من عشق را دیدم ـ
احساس را دیدم
و خودم را در آئینه تو!
چه پوچ بودم و زشت!
و تو را درآئینه خود!
چه سلیس بودی و روان!
آه صد افسوس
که من با تو تر نشدم
کاش باران زده بود
تا نگاه خیس باران زده ات را
فرو می بردم در دل
و صعود می کردم در شور!
من طرحی از روی تو را
با خود برده بودم به خیالم!
که اگر شبی ماه نبود
من پای در تاریکی شب نگذارم.
من نمیرم .
من .....آه!
کاش قلبم درد پنهانی نداشت
امروز یه روز دیگس یکی از اون روزا که هیچ قت دوست نداشتم چشمم به جمالش کور گردد ولی مثل اینکه این ارزوی محال است و باید در این گیر و دار امتحانات میزبان همچین روز نحسی باشم ایراد نداره این نیز بگذرد
او که می گوید
خطوط خسته ی موازی
هرگز به آن بوسه ی مشترک نمی رسند
چیزی از امتداد حوصله ی نقطه ها
در خواب سربسته ی این دایره نمی داند
ورنه می فهمید
مخفی ترین مگوهای پرگار
در گردش نابه هنگام کدام حادثه پنهان است
اگر پروانه از اشتیاق عجیب رهایی نبود
چطور می توانست
در وهم خاموش پیله
از عطر نور و نماز نرگس باخبر شود ؟
من این راز به هر کس مگوی معمولی را
از اصرار اینه بر شکستن خویش آموخته ام
که عشق مکافات زنانه ترین رویاهای آدمی ست
پس تو ، قیچی پرگوی بی خبر
رحمت این همه حذف بی چرا را چه می کشی ؟
در بارش بی قرار این همه نقطه چین
دیگر دست خط حرام هیچ علاقه ای
سنگسار نخواهد شد
طالب یک لحظه دیدار رخ یاریم و بس
بنده ء چشمان شوخ و روی دلداریم وبس
روز بر در دیده داریم تا پیام آید ز دوست
تا سحر هر شب به یاد دوست بیداریم و بس
ناله دارم از جدایی همچو نی از سوز دل
کز فراق روی جانان زار و بیماریم و بس
روزها شب می شود در حسرت دیدار دوست
شام را تا صبح با یادش به سر آریم وبس
انتظار از حد گذشت و نامه ای نامد از او
همچنان دیوانگان رسوا در انظاریم و بس
نیستی که ببینی چگونه بی تو تنها درغروب دل نواز کوچه باغ عاشقی قدم می زنم
نیستی که ببینی شب بی تو غم آلود است
نیستی که ببینی برسرقرار پا به پای آن درخت چنار پیر شدم
نیستی که ببینی ابرهای عاشق چشمم در نبود تو بارانی است
نیستی که ببینی گلزار دلم مدتهاست که بیابان شده است وعطش ناک عشق توست
نیستی که ببینی لعل لبانم بی تو پای آن درخت چنارعشق را به همراه خود به خوابگاه ابدی می برد
ولی این را بدان شاخه گل رز تو هنوز در دلم سرخ است
تقدیم به چشمهایی که در راه مانده اند
و دلهایی که انها را رانده اند
وتقدیم به اشک هایی که قلب هایشان شکست
و عهد هایی که کسی ان را نبست ....
مَبار ای آسمان امشب تو دیگر که من دیشب به جایت گریه کردم
نشستم در فراغت گریه کردم ز داغش ، بی نهایت گریه کردم...
هر کسی هم نفسم شد دست آخر قفسم شد.
من ساده به خیالم که همه کار و کسم شد
اون که عاشقانه خندید خنده های منو دزدید
زیر چشمه مهربونی خواب یک توطئه میدید ....
در غریبی ناله ها کر دم کسی یادم نکرد ،
در قفس جاندادم و صیاد ازادم نکرد،
ضربه مردم چنان از زندگی سیرم نمود،
ارزوی مرگ کردم مرگ هم یادم نکرد