خوشا ان دل که دل دارش تو باشی
انیس و مونسو یارش تو باشی
سلام به همه بچه های با معرفت و همه اونای که گاهی بر حسب تصادف بر این دل نوشته گذر می کنن
صبح بود ساعتای ۶یا ۷ که مثل همیشه از خواب بیدار می شدم تو خواب یا بیداری یه کلماتی برزبان جاری بود بیدار که شدم ازشون خوشضم اومد بعد تصمیم گرفتم همشونو بنویسم نمی دونم شاعر خاصی داره یا از همون تراوشات ذهن خودمه ولی اون چه مهمه اینه که دوست داشتم برا همه بروبچ بذارمشون شروع می کنم
بیا ای جان که جانانم تو باشی انیس و مونسو یارم تو باشی
بیا ای عشق که دل دارم تو هستی دلیل بودنم ای جان تو هستی
بیا ای یار که غم خوارم تو بودی ز هجر خود دل و جانو ربودی
بیا تا من کنم جان جان را فدایت فدای ان قدمهای دو تایت
بیا دلدار من دل را تو بردی فروغ دیدده را ای جان تو بردی
اگر روزی ببینم روی ماهت کنم جان را فدای اون نگاهت
دل دیوانه من دیوانه ترشد زهجر روی تو اواره تر شد
نمی دانم چه سری دارد این دل چه احوال گرانی دارد این دل
یه روزی در کمال نا امیدی دگر روزت پر از عشق و امیدی
ندانی ای محمد راز این دل(حرف این دل) که از اسرار حق می باشد این دل
این از کار من دیگه نوبت شماس که در مورذ این دل نوشته نظرات خودتونو بنویسید و سرور رو به دل ما مهمان کنید
پاک و آبی مثل شیشه
قلب تو باشه همیشه
برای یه لحظه لبخند
تک و تنها دل نمی شه
شیشه های خونه ما
شیشه های مات از غم
شیشه های دل شکسته
سنگ غم شکسته از درد
خاطرات روی شیشه
وقتی شیشه ها بخارن
چه قشنگه با تو اما
بنویسم از نگاهم
یکی گفت شیشه ها اما
قلبی تو سینه ندارن
سنگ و سردن مثل یخ ها
چاره ای جز این ندارن
ولی اما توی سرما
توی برف و توی کولاک
وقتی شیشه ها بخارن
یه غمی تو سینه دارن
می نویسم روی شیشه
خاطرات تو و اون روز
روزای با تو و ابری
مثل باریدن هر روز
می نویسم که تو رو باز
می بینم میون خوابم
می دونی مثل قدیما
عاشق سیب گلابم
می نویسم با همبن دست
روی این بخار شیشه
با تموم جون و دل باز
هنوزم عشقت رو دارم
ولی اما چه عجیبه
شیشه ها که دل ندارن
شیشه های مات و مبهوت
شیشه ها که غم ندارن
چرا پس گریه می کردش
شیشه شکسته گاهی
وقتی از دلم می گفتم
روزگاری , خاطراتی
می دونی یه رازی امشب
شده افشا روی شیشه
راز دلشکستگی ها
میون من و یه شیشه
کی می گه قلبی ندارن
شیشه ها میون سینه
کی می گه عشقی ندارن
مثل آدم دل شیشه
برای یه لحظه لبخند
من و شیشه غرق نوریم
غرق احساس دوباره
مهمون یه آسمونیم
رنگ شیشه ها خیاله
پشت شیشه ها نگاهه
بنویس حرف دلت رو
تا که شیشه ها بخاره
راستی گوینده این شعر رو هم نمی شناسم
دوست داشتین نظر بدین و خوشحال کنید مارو تا دیدار بعد فی امان الله