حرف دل ...

در این بازار گرم نا امیدی به فریادم رسی با چه امیدی

حرف دل ...

در این بازار گرم نا امیدی به فریادم رسی با چه امیدی

فال امروز

 
 
 

تعبیر فال شما
 
 

حافظ جان ما هر چه به سرمان می رود از اینم زیر پاگذاشتن غرور است نه مغرور بودن پس با این یکی من موافق نیستم چون دوست دارم زندگی کنم ونه بردگی  

 

تولدی دوباره

سلام به همه برو بچ گل و سنبل دوباره برگشتم
 البته نه مثل قبل   فکر کنم یه ۱۱ ماهی میشه که اینجارو برا خودم یه خونه امن و اروم کردمه ولی یه چند وقتی بود که تو یه زندون زندونی بودم که الان دیگه ازادم ازاد مثل یه کبوتر
خیلی شاد و خوشحالم زندگی رو یه جور دیگه می بینم
دوست دارم به همون چیزی که دوشتم بپردازم بپردازم ولی بازم هنوز زیادی زوده
قبل از هر چیز یه نظر نجی لازم و ضروریه
چه نظر سنجی ؟ میگم البته اگر اجازه بدین
دوست دارم اول یه سوال بپرسم و شما ها جوابشو بدین و اون اینه که عشق یعنی چه ؟ هر کسی برداشت خودشو بگه دوست دارم تعاریف مختلف رو بشنوم و بعد همشو یه جورای ..ز
بعدشم دوست دارم یه رمان بنویسم یکی که زمان نوشتنش بیش از یک سال طول خواهعد کشید داخل این رمان کلی سکته خواهیم زد و کلی جان دوباره خواهیم گرفت و با این حساب فکر کنم یک سالی از مابقی عمرمونم سپری میشه من که لذت می برم
ببینم حالا که به اینجا رسیدیم دوست دارم یه چیز دیگه رو هم بپرسم که برا من خیلی جالبه البته بعد از این که پرسیدم فکر نکنید که من دیونه شدمه ها آخه تازه دارم ادم میشم یا به قول شماها دارم عاقل میشم
شما برا چی زنده اید ؟ ایا برا این زنده بودن دلیل قابل قبولی دارین یا نه ؟
اینجاست که دلم برا یکی از بچه ها یه ذره میشه اگر گفتین اون کیه ؟ می دونم که بیشترتون فراموشش کردینه ولی من نه اونم ساینا هست خیلی وقتا می تونستم باهاش سر همین مسایل بحث کنم و اون مواقع یکی از بهترین لحظات عمرم بود اخه بودن یکی که حرف دلتو بفهمه و بتونه بفهمه چی میگی و گاهی وقتا دعوات کنه و گاهی حرفاتو تایید کنه خیلی لذت بخشه البته تو اینجور مباحث جنسیت اصلا مهم نیست
گاهی وقتا اقایونی رو میدیدم ولی تا سر این حرفا رو باهاشون باز می کردم بی حوصله میشدن و می رفتن ولی ساینا گوش می داد و نظر خودشم می گفت ای کاش می شد دوباره می دیدیمش یا خبری ازش به دستومن می رسید
اگر کسی هم خبری ازش داره لطف کنه بیاد و بگه خوشحال میشیم
خوب برا امروز دیگه کافیه فکر کنم باید بیشتر به داستانم فکر کنم تا قابلیت نوشتن رو داشته باشه فعلا به انمید دیدار راستی من دیر به دیر میام ولی هر هفته یه بار میام که بنویسم و از این که نظرات قبلی رو تایید نمی کردم هم عذر خواهی می کنم و قول می دو از این به بعد همشونو تایید کنم و جوابشونم بدم
پس تا دیدار بعد به امید دیدار

اینم الفبای زندگی!!!!!!!!!!!!!!!

الف: اشتیاق برای رسیدن به نهایت آرزوها
ب: بخشش برای تجلی روح و صیقل جسم
پ: پویاپی برای پیوستن به خروش حیات
ت: تدبیر برای دیدن افق فرداها
ث: ثبات برای ایستادن در برابر باز دارند ه ها
ج: جسارت برای ادامه زیستن
چ: چاره اندیشی برای یافتن راهی در گرداب اشتباه
ح: حق شناسی برای تزکیه نفس
خ: خودداری برای تمرین استقامت
د: دور اندیشی برای تحول تاریخ
‌ذ: ذکر گوپی برای اخلاص عمل
ر: رضایت مندی برای احساس شعف
ز: زیرکی برای مغتنم شمردن دم ها
ژ: ژرف بینی برای شکافتن عمق درد ها
س: سخاوت برای گشایش کار ها
ش: شایستگی برای لبریز شدن در اوج
ص: صداقت برای بقای دوستی
ض: ضمانت برای پایبندی به عهد
ط: طا قت برای تحمل شکست
ظ: ظرافت برای دیدن حقیقت پوشیده در صدف
ع: عطوفت برای غنچه نشکفته باورها
غ: غیرت برای بقای انسانیت
ف: فداکاری برای قلب های درد مند
ق: قدر شناسی برای گفتن ناگفته های دل
ک: کرامت برای نگاهی از سر عشق
گ: گذشت برای پالایش احساس
ل: لیاقت برای تحقق امید ها
م: محبت برای نگاه معصوم یک کودک
ن: نکته بینی برای دیدن نادیده ها
و: واقع گرایی برای دستیابی به کنه هستی
ه: هدفمندی برای تبلور خواسته ها
ی: یک رنگی برای گریز از تجربه دردهای مشترک

حسرت

من یادگار درخت خشکیده زمانم
من تنها مانده از تعبیر حسرت های شبانه ی غریبه ام
حسرت با تو بودن بر روی قلبم خانه کرده
در انتظارانی که پیشم بیایی
در انتظارانم که عشقم بمانی
تنها سکوت، در پس سوالهای پی درپی ام می آید
تنها اشک بعد از نامه های هجرانت می بارد
در خشش نگاهت همیشه ماندنی ست
عطش رسیدن به تو مرا از روزگار رها کرده
تو آنی که لحظه ای صدای نفست به اندازه ی تمام عمر می ارزد
تو آنی که دیدن چشمانت برایم تسکین دهنده است
ای ترنم بهاری گریه کن بگو
از لحظه ی هجران از سرنوشت از طبیعت دل مرده ی روزگار
از آن بگو که غریبانه ترک شد
از آن بگو که مظلومانه محو گردید

اینم برا قهر مانا

       قهرمانی 

                       سرخپوشان رو به همه هوداران پر شور پرسپولیسی تبریک میگم 

                           قهرمانی و رفتن به آسیا نوش جون پرسپولیسیها      

ادامه مطلب ...

بر سر سنگ مزارم بنویس:

 بر سر سنگ مزارم بنویس:
زیر این سنگ جوانی خفته ست
با هزاران ای کاش
و دو چندان افسوس
که به هر لحظه عمرش گفته ست
بنویس:
این جوان بر اثر ضربه ی کاری مرده ست ...
نه بنویس:
این جوان در عطش دیدن یاری مرده ست ...
جلوی روز وفاتم بنویس:
روز قربان شدن عاطفه در چشم نگار
روز پژمردن گل فصل بهار
روز اعدام جنون بر سر دار
روز خوشبختی یار ...
راستی شعر یادت نرود
روی سنگم بنویس:
آی گلهای فراموشی باغ!
مرگ از باغچه کوچکمان می گذرد داس به دست
و گلی چون لبخند می برد از بر ما

ای ستاره ای که پیش دیده ی منی


ای ستاره ها که از جهان دور 
چشمتان به چشم بی فروغ ماست
نامی از زمین و از بشر شنیده اید ؟
در میان آبی زلال آسمان
موج دود و خون و آتشی ندیده اید؟
این غبار محنتی که در دل فضاست
این دیار وحشتی که در فضا رهاست
این سرای ظلمتی که آشیان ماست
در پی تباهی شماست
گوشتان اگر بناله ی من آشناست
از سفینه ای که می رود بسوی ماه
از مسافری که می رسد ز گرد راه
از زمین فتنه گر حذر کنید
پای این بشر اگر به آسمان رسد
روزگارتان چو روزگار ما سیاست
ای ستاره ای که پیش دیده ی منی
باورت نمی شود که در زمین
هر کجا به هر که می رسی 
خنجری میان مشت خود نهفته است
پشت هر شکو فه ی تبسمی
خار جانگزای حیله ای شکفته است.
آن که با تو می زند صلای مهر
جز به فکر غارت دل تو نیست
گر چراغ روشنی به راه تست
چشم گرگ جاودان گرسنه ایست
ای ستاره ما سلاممان بهانه است
عشقمان دروغ جاو دانه است
در زمین زبان حق بریده اند
 حق زبان تازیانه است
و انکه با تو صادقانه درد و دل می کند
های های گریه ی شبانه است
ای ستاره باورت نمی شود
در میان باغ بی ترانه ی زمین
ساقه های سبز آشتی شکسته است
لاله های سرخ دوستی فسر ده است
غنچه های نورس امید لب به خنده وا نکرده مرده است
پرچم بلند سرو راستی سر به خاک غم سپرده است
ای ستاره باورت نمی شود                 
 آن سپیده دم که با صفا و ناز
در فضای بی کرانه می دمید
دیگر از زمین رمیده است
این سپیده ها سپیده نیست
رنگ چهره ی زمین پریده است
ای ستاره ای ستاره ی غریب             
از بشر مگوی و از زمین مپرس
زیر نعره ی گلوله های آتشین             
از صفای گو نه های آتشین مپرس
زیر سیلی شکنجه های دردناک          
از زوال چهره های نازنین مپرس
پیش چشم کو دکان بی پناه               
از نگاه مادران شرمگین مپرس
در جهنمی که از جهان جداست
در جهنمی که که پیش دیده ی خداست
از لهیب کو ره ها و کوه نعش ها
از غریو زنده ها میان شعله ها
بیش از این مپرس
بیش از این مپرس
 ای ستاره ای ستاره ی غریب 
ما اگر ز خا طر خدا نرفته ایم
پس چرا به داد ما نمی رسد ؟
ما صدای گریه مان به آسمان رسید     
از خدا چرا صدا نمی رسد؟
بگذریم از این ترانه های درد
بگذریم از این فسانه های تلخ
بگذر از من ای ستاره شب گذشت
قصه ی سیاه مردم زمین
بسته راه خواب ناز تو
می گریزد از فغان سرد من
گوش از ترانه بی نیاز تو
ای که دست من بدامنت نمی رسد
اشک من بدامن تو می چکد
با نسیم دلکش سحر
چشم خسته ی تو بسته می شود
بی تو در حصار این شب سیاه
عقده های گریه ی شبانه ام
در گلو شکسته می شود
     
   فریدون مشیری"