-
ای ستاره ای که پیش دیده ی منی
دوشنبه 10 دیماه سال 1386 16:56
ای ستاره ها که از جهان دور چشمتان به چشم بی فروغ ماست نامی از زمین و از بشر شنیده اید ؟ در میان آبی زلال آسمان موج دود و خون و آتشی ندیده اید؟ این غبار محنتی که در دل فضاست این دیار وحشتی که در فضا رهاست این سرای ظلمتی که آشیان ماست در پی تباهی شماست گوشتان اگر بناله ی من آشناست از سفینه ای که می رود بسوی ماه از...
-
من که تسبیح نبودم،تومراچرخاندی
یکشنبه 9 دیماه سال 1386 18:41
من که تسبیح نبودم،تومراچرخاندی مشت برمهره تنهایی من پیچاندی مهردستان تودنبال دعایی می گشت بارها دور زدی ذهن مرا گرداندی ذکرهاگفتی وبرگفته خودخندیدی ازهمین نغمه تاریک مرا ترساندی برلبت نام خدابود - خدا شاهد ماست برلبت نام خدابود ومرا رقصاندی دست ویرانگر تو عادت چرخیدن داشت عادتت را به غلط چرخه ایمان خواندی قلب صدپاره ی...
-
دگر فریادها درسینه ی تنگم نمی گنجد
جمعه 30 آذرماه سال 1386 00:52
دگر فریادها درسینه ی تنگم نمی گنجد دگرتریاک و بنگ و شیره آرامم نمی سازد دگر قلبم چونان کان است,آری معدن اندوه و حرمان است مرا تنهاچنین طردم مسازید مرا با قایقی از غم,در این فصل بهار زندگانی به سوی ساحل حسرت مرانید دلی پر از شراب آرزو دارم لبی دور از لبانش,تشنه خون دارم زدست دل هزاران گفت و گو دارم دلم خواهد زغم فریاد...
-
تقدیم به اشکهایی که غرورشان شکست
سهشنبه 27 آذرماه سال 1386 03:39
تقدیم به اشکهایی که غرورشان شکست ای که شبهای بارانی در کوچه های ذهنم پرسه می زنی از پنجره کلماتم بر واژه های سوزان دلم می گذری و مرا در پاییز تنهایی رها می کنی بی انکه از چشمان نمناکم خبری بگیری
-
یاری که مرا کرده فراموش
شنبه 24 آذرماه سال 1386 03:56
یاری که مرا کرده فراموش ، تویی تو با مدعیان گشته هم آغوش ، تویی تو صد بار بنالم من و آن یار که یک بار بَر ناله ی زارم نکند گوش ، تویی تو در کوی غمت خوار منم ، زار منم من در چشم دلم نیش تویی، نوش تویی تو مارند خرابیم و تویی میر خرابات ما اهل خطاییم و خطاپوش ، تویی تو مدهوشی و مستی نه گناه دل زار است چون هوش ربای دل...
-
یه چیز
سهشنبه 29 آبانماه سال 1386 15:59
باد می زد شانه بر زلف سکوت << خضر فرخ پی کجا باد و باران را چه شد؟ >> افتاب امد کنار در نشست و گریه کرد << مهربانی های یاران را چه شد؟ >> در شلال گیسوان یار دلها خفته اند پس کجا رفتند << اواز هزاران را چه شد؟ >> هر ستاره سوخت در این اسمان یادش بخیر در میان کوچه ؛ خواندی <<...
-
آفتاب می شود
چهارشنبه 23 آبانماه سال 1386 04:25
نگاه کن که غم درون دیده ام چگونه قطره قطره آب می شود چگونه سایه سیاه سرکشم اسیر دست آفتاب می شود نگاه کن تمام هستیم خراب می شود شراره ای مرا به کام می کشد مرا به اوج می برد مرا به دام میکشد نگاه کن تمام آسمان من پر از شهاب می شود تو آمدی ز دورها و دورها ز سرزمین عطر ها و نورها نشانده ای مرا کنون به زورقی ز عاجها ز...
-
راز نهان
شنبه 19 آبانماه سال 1386 23:24
سلام باز امشب تا صحر خلوت گزیدم به او گفتم چه بوده این نصیبم غم دل با غریبان باز گفتم غریبی نه عزیزی راز گفتم به او گفتم از ایام گذشته از ایامی که غم بسیار گشته ازان دل دادگی های گذشته از آن افسانه های نا نوشته از ان نا مردمان مرد سیما از ان ایام تلخ بی صباتی بگفتم از غم هجر جدای بگفتم از رفاقتهای ناکام از ان از یاد...
-
یاد بود
پنجشنبه 10 آبانماه سال 1386 00:54
سلام دلی امروز دوست داشتم دل تنگی خودمو به یه شکل دیگه با یه زبان دیگه در قالب یه شعر دیگه بیان کنم ولی دلم نیومد میدونین چرا آخه شاعری از تبار شیرین سخنان و راست کرداران این دنیارو گذاشته وو رفته ٬ من هم با شعرا یه این شاعر از بچگی انس عجیبی داشتیمه خوب دیدام اگر من که می خوام یه روزی از شعرای این عزیز استفاده کنم...
-
خدا نگهدار عزیزم اما نمی شه باورم
شنبه 5 آبانماه سال 1386 18:33
خدا نگهدار عزیزم دارم میرم از این دیار اینجا کسی منو نخواست تو هم منو تنها بذار اینجا غریب بودم ولی هیشکی نپرسید از کجا مسافرم باید برم گریه نکن خدا نخواست سلام دلی روز رفتن رسید دارم میرم تو که میدونی خیلی سخته ولی شاید با این رفتن زندگی عوض بشه شاید و شاید و ... فعلا خدا نگهدار
-
ای دل صبور باش
جمعه 4 آبانماه سال 1386 03:29
ای دل صبور باش و غم مخور عاقبت این شام صبح گردد و این شب سحر خواهد شود
-
کاش می دانستم
چهارشنبه 2 آبانماه سال 1386 03:21
باز در دفتر دل تنگی من جمله ها زرد و خمود کلمات بی حالند تو نباشی دل من غمگین است کاش می دانستم روزگاری که مرا ترک کنی نزدیک است کاش می دانستم روزهای بی تو روزگار سختی است روزگاری که تو از آن بی خبری کاش می دانستم تو برای ماندن به دلم سر نزدی آمدی تا بروی کاش می دانستم تو اگر کوچ کنی غنچه ها پژمرده آسمان سرد و سیاه...
-
پشت دریاها
یکشنبه 29 مهرماه سال 1386 01:15
قایقی خواهم ساخت خواهم انداخت به آب دور خواهم شد از این خک غریب که در آن هیچ کسی نیست که دربیشه عشق قهرمانان را بیدار کند قایق از تور تهی و دل از آرزوی مروارید همچنان خواهم راند نه به آبی ها دل خواهم بست نه به دریا پریانی که سر از آب بدر می آرند و در آن تابش تنهایی ماهی گیران می فشانند فسون از سر گیوهاشان همچنان خواهم...
-
دلم این روزا گرفته
چهارشنبه 25 مهرماه سال 1386 00:25
دلم این روزا گرفته زدست دوره زمونه *** گاهی وقتا می پرسم من که چرا توسینه ما *** قلبی از جنس بلوره چر جنس قلب ما از سنگ نیست *** تا به این سادگی ها نشه شکست قلب مارو *** آره دل دار آره هم دم اگه هیچ ضعفی نباشه *** اولیش قلب مایه که با یه سنگ کوچولو *** از دست یه آدم خرد میشکنه به سادگی *** فرقی هم نداره ای گل که کی...
-
غم نامه
دوشنبه 23 مهرماه سال 1386 04:00
نزدیک آی... بام را برافکن، و بتاب ، که خرمن تیرگی اینجاست ... بشتاب ، درها را بشکن ، وهم را دو نیمه کن ، که منم هسته ی این بار سیاه ! اندوه مرا بچین که رسیده است ... دیری است که خویش را رنجانده ایم ، و روزن آشتی بسته است ! مرا بدان سو بر ، به صخره ی برتر من رسان ، که جدا مانده ام ... به سرچشمه ی (ناب ) هایم بردی ،...
-
غزل تبسّم
یکشنبه 22 مهرماه سال 1386 14:06
با دلی شکسته رفتم رو به مشرق تبسّم ناگهان رسیدم اینجا، صبحتان به خیر، مردم! دیشب از شما چه پنهان، سر زدم به کوی مستان گفتم السلام یا خُم ساقی قدح به دستان، خنده زد به روی مستان یعنی اجر میپرستان پیش ما نمیشود گم عاشق و درازدستی، مستی و سیاهمستی آدم و دوباره عصیان، آدم و دوباره...
-
عیدانه
جمعه 20 مهرماه سال 1386 22:12
مهربان پروردگارم ! به پاسداشت مهرورزی تو، روزه گرفتیم و اکنون به نماز فطرت، پاک میرویم و در آبی رحمتت روح و جان می شوییم و تن پوش آمرزش بر تن می نماییم. در این لحظه های سبز استجابت، شاخه های نخل آرزو را در دست می گیریم و ظهور موعود آخرین را از تو میخواهیم عید سعید فطر، عید آسودگی از آتش غفلت و رهیدگی از زنجیر نفس، بر...
-
اللهم انی اسئلک فیه ما یرضیک
جمعه 20 مهرماه سال 1386 03:02
از منزلی دیگر گذشتم به تو نزدیک شدم یا دور؟ این است پرسشمان اینک اکنون کجا ایستاده ایم؟ و نسبتمان با تو چیست؟ راه یا فته ایم یا راه گم کرده ؟ این درست است که مقصد و مقصودمان تو بوده ای لیک گفته بو دندمان : گمان مبرید راه چندان روشن است و هموار که به راحتی طی طریق توانید کرد. که اگر چنین بود ، این همه روندگان نارسیده ـ...
-
حرفی از اعماق جان
سهشنبه 17 مهرماه سال 1386 23:50
خرم آن روز کزین منزل ویران بروم راحت جان طلبم وز پی جانان بروم *** گر چه دانم که بجای نبرد راه غریب من به بوی سر آن زلف پریشان بروم *** دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم *** چون صبا با تن بیمار و دلی بی طاقت بهوا داری آن سرو خرامان بروم *** در ره او چو قلم گر بسرم باید رفت با دل زخم کش و...
-
برداشت آزاد !!!!!!!!!!!!!!!!!
دوشنبه 16 مهرماه سال 1386 01:28
از باغ می برند چراغانیت کنند تا کاج جشنهای زمستانیت کنند ***** پوشیده اند صبح تورا ابر های تار با این بهانه که بارانیت کنند ***** یوسف به این رها شدن از چاه . دل مبند این بار می برند که زندانیت کنند ***** ای گل گمان مکن به شب جشن می روی شاید به خاک مرده ای ارزانیت کنند ***** یک نقطه بیش فرق بین رحیم و رجیم نیست از...
-
مرگ یک ....
جمعه 13 مهرماه سال 1386 23:27
شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد فریبنده زادو فریبا بمیرد ****** شب مرگ تنها نشیند به موجی رود گوشه ای دور وتنها بمیرد ****** در آن گوشه آن سال غزل خواند آن شب که خود در میان غزل ها بمیرد ****** گروهی بر آن اند که که که این مرغ شیدا کجا عاشقی کرد آنجا بمیرد ****** چو روزی ز آغوش دریا بر آمد شبی هم در آغوش در یا بمیرد...
-
شب استو سکوت است آه استو من
پنجشنبه 12 مهرماه سال 1386 13:08
دل دیوانه من بهانه گیر است هنوز دپرس شده و خمار یار است هنوز در گاه صحر به قیل وقال است هنوز زودی تو بیا که دل فکاراست هنوز
-
کمال عشق
سهشنبه 10 مهرماه سال 1386 23:50
امشبم یه شب دیگه است شب ۲۱ رمضان ۲۱شب مثب ابر بهاری چنان باسرعت گذشت که انگار اصلا نیامده بود دل ادم یه کم میگیره ادم غصه دارمیشه مگه آدم چقدر عمر میکنه نهایتش ۵۰ یا ۶۰ سال با این حساب یک سوم این عمر سپری شده گذشته . شهادت مولی موحدان علی ابن ابی طالب علیه اسلام روهم به شما دوستان گرام تسلیت عرض می کنم و این شعر رو به...
-
حرف از رفاقتی که پاره پاره شده !!!!!!!!!!!!!!
سهشنبه 10 مهرماه سال 1386 14:01
دیروز بود داخل نظرات یه نظری رو می خوندم کهالبته نامفهوم بود ولی یه چیزی داشت که برای من مهم بود اونم اسمی بود که یه عمری رو با مالک اون اسم گذرونده بودم .درست حدث زدید عباس رفیقی که آخر کار نامرد از کار در اومد . فکرومو دیروز تا حالا مشغول کرده بود تا امروز صبح این کلمات به ذهنم برخورد کرد و منم نگاشتمشون و اون اینه...
-
حرف دل
دوشنبه 9 مهرماه سال 1386 21:53
عشق با روح شقایق زیباست عشق با حسرت عاشق زیباست عشق با نبض دقایق زیباست عشق با زهر حقایق زیباست عشق با در حسرت دیدار تو بودن زیباست
-
گذر عمر
دوشنبه 9 مهرماه سال 1386 13:12
جوانى (فرصت نیکو ) و (نسیم رحمت) است که باید به خوبى از آن بهره جست و با زیرکى , ذکاوت و تیز بینى آن نعمت خداداد را پاس که این فرصت, (ربودنى) و (رفتنى) است وضایع ساختن آن, چیزى جزغم, اندوه و پشیمانى را براى دوران پس ازآن به ارث نمى گذارد. زندگى کوتاه است و راه کار دراز و فرصت زودگذر! تنها سرمایه گرانبهاى ما وقت است که...
-
راز ونیاز
یکشنبه 8 مهرماه سال 1386 23:42
سلام دوستان هیچ توجه کردین وقتی رمضان میرسه مثل اینکه مام خدارو به یاد میاریم البته محرمم این حس رو داریم . منم امشب غافل از همه چیز مثل بقیه شبای سال داشتم می نوشتم میخوندم تواینترنت سرک میکشیدم که یه دفعه یه چیزی به ذهنم اومد . شاید حدس زده باشین !!!!!!!!!!!! امشب شب ۱۹ رمضانه دلم گرفت از همه چیز بدم اومد گفتم باید...
-
نی نامه
یکشنبه 8 مهرماه سال 1386 22:21
بشنو این نی چون شکایت می کند از جــدایــی ها حــکایـت مـی کنـد کـز نیـسـتان تـا مــرا بُـبـریــده اند در نَـفیـــرم مــرد و زن نالیــده انــد سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تـا بـگــویــم شــرح درد اشــتـیـاق هر کسی کو دور ماند از اصل خویش باز جــویــد روزگـار وصــل خویــش مـن به هـر جـمعیتـی نـالان شدم جفت بـَدحالان و...
-
شروع دوباره
یکشنبه 8 مهرماه سال 1386 03:28
بازم سلام شاید بپرسید چرا بازم در این صورت منم میگم چون .... ولشکن داشتم میگفتم دیگه داشتم کلافه میشدم آخه خرف دل نمی یومد ,ولی امروز یه جورای با دل گرمی های که بچه ها دادن قصد کردم که دوباره شروع کنم . حرف یه دل خسته که دیگه داره احساس پیری میکنه یه جورای دیگه دلم از این همه تظاهربهم میخوره حس میکنم زندگی یک نواخت...
-
یه روز خنک پاییزی
شنبه 7 مهرماه سال 1386 00:29
به قول شاعر هر کسی از ضن خود شد یار من از درون من نجست اسرار من